سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر آزار و درد بایدت تحمل نمود و گرنه هرگز خرسند نخواهى بود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0
کل بازدید :11552
تعداد کل یاداشته ها : 16
04/1/30
9:0 ع

پاسدار شهید اسدالله بهادری

پاسدار شهید اسدالله بهادری

ولادت: 3/10/1340 گندم‌زار

عملیات: تک دشمن

شهادت: 12/6/1365 – العمیه

نحوی شهادت: اصابت ترکش

محل دفن: گندم‌زار

زندگینامه:

 اسدالله بهادری درسال 1340 هجری شمسی در روستای گندم‌زار از توابع شهرستان جم ، پدرش مرحوم علی بهادری و مادرش مدینه یگانه می باشد.

پس از گذراندن دوران طفولیت قدم به مکتبخانه گذاشت و درس قران را فرا گرفت.در سن 6 سالگی وارد مدرسه شد و دوره ابتدایی را در دبستان سروش اکبر‌آباد گذراند.سپس در مدرسه راهنمایی آریا واقع در شهر کنگان ثبت نام و سال اول و دوم راهنمایی را  با موفقیت سپری نمود. سال سوم راهنمایی و اول دبیرستان در شبانکاره  برازجان و برای ادامه تحصیل مجدداً به کنگان بازگشت و دوران متوسطه را در دبیرستان طالقانی به پایان رسانید. در سن 24 سالگی به تاریخ 12/11/64 با دوشیزه مریم نوری فرزند حاج اسماعیل ساکن شهر کنگان ازدواج کرد که حاصل آن یک فرزند دختر به نام راحله می باشد. ایشان با عشق و علاقه‌ای که به اسلام، قرآن ، امام و انقلاب داشت به عضویت بسیج درآمد تا در کنار خیل عظیم لشکریان مخلص الهی به تلاش و فعالیت و خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی مشغول شود. ایشان با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی با تأسی از مکتب سرخ حسینی و پیروی از رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(رض) آماده رزم و مقابله با کفار و اجانب شد.

او در سال 19/10/1360 برای اولین بار به سمت جبهه‌های خونین نور علیه ظلمت شتافت.این مجاهد نستوه در در تاریخ 12/6/65 عاشقانه ندای حق را لبیک گفت و به شهات رسید. پس از سالهای گمنامی، پیکر پاک این شهید بزرگوار در سال 1377 با شکوه هر چه تمامتر بر دوش امت حزب اله و همیشه در صحنه تشییع و در گندم‌زار به خاک سپرده شد تا همواره زیارتگاه عاشقان و عارفان و جهاد گران فی سبیل الله باشد.

شرح مجموعه‌ی گل از باغبان:

 ایشان سومین فرزند خانواده است. وقتی به جبهه اعزام شد بیست ساله بود و با روحیه‌ای بالا چون عاشقی که بسوی دیار معشوق می شتابد خود را به گودی قتلگاه رساند. شهید باایمان ، با تقوا و راستگو بود.فقیرنوازی می‌کرد و احترام به پیران را لازم می‌دانست.

مادر شهید

میثاق عاشق با تمام عشق:

 همسر شهید، خانم مریم نوری از یار سفر کرده می گوید:

روز ورود امام به ایران ازدواج کردیم .مراسم عقد در غیاب شهید بزرگوار برگزار شد.شب عقد قرار بود بیاید که از سپاه تماس گرفتند که شهید شیمیایی شده و در بیمارستان اهواز بستری هستند و شما مراسم عقد را برگزار کنید.

اخلاق و رفتارش زبانزد خاص و عام بود به طوری که همه شیفته‌ی اخلاق و رفتارش بودند.

پرتو درخشان مهر:

راحله بهادری دختر شهید می گوید:

من شش ماه بعد از شهادت پدرم متولد شدم، بعد از شهادت ایشان رفتار مردم با من خیلی خوب بود و من هیچ مشکلی با آنها نداشتم، از نظر حجاب الگویم حضرت فاطمه زهر(س) می‌باشد.از نظر اخلاق با مادرم و سایر خانواده‌ام طبق گفته او عمل می کنم تا پدرم از من راضی باشد.

ما را همین هوای نگار است در سر:

عبدالحسین بهادری، برادر شهید:

زمان شهادت برادرم 18 ساله بودم. شهید خیلی خوب و عاطفی بودند چون در کودکی پدر از دست داده بودیم بجای پدر سرپرستی خانواده را بعهده داشت.نقش برادر شهید در شناساندن اهداف شهدا می‌تواند با بازگویی اهداف شهید، صورت گیرد.زیرا خانواده‌های شهدا کسانی هستند که راه راست را از ایده، اخلاق و روش زندگی فرزند شهید خود در یافته‌اند و به دیگران منتقل خواهند کرد.

بنده لایق نبودم که به آن مقام عالی برسم ولی پس از شهادت برادرم من نیز در ادامه‌ی راه وی تا پایان جنگ در جبهه‌های جنگ فعالیت داشتم. مجروح گردیدم و هم اکنون جانباز می باشم. تنها آرزویم پیوستن به شهید عزیز بود که خداوند کرامت نفرمود.

دریا دلی با همت بلند:

محمود بهادری برادر زاده‌ی شهید می‌گوید:

شهید بهادری در اعزام دوستان و همکلاسیهایش به جبهه تأثیر زیادی داشت. همواره آنان را تشویق به امر به معروف و نهی از منکر می نمود. از نظر درسی از شاگردان نمونه بوده و در محیط بیرون خوش رو و خوش اخلاق بود. اخلاقی نیکو و پسندیده داشت و در مراسمات دعای کمیل و توسل شرکت فعال داشت.مشتاق مأموریت بود و در جزیره مجنون پد امام حسن(ع) رشادت‌های زیادی از خود نشان داد.

از دوست به دوست:

نامه‌ی شهید عباس بهرامی قبل از شهادت به شهید بهادری:

پس از عرض سلام، امیدوارم که سلام گرم و خالصانه‌ی مرا که از اعماق قلبم سرچشمه گرفته پذیرا شوی.هموراه تندرستی تو را از خداوند بزرگ آرزومندم.در فکر این بودم که نامه‌ای برایت بنویسم.تا اینکه فهمیدم امروز 8/5/ تعدادی از برادران بسیج عازم جبهه هستند.برادر اکبر مباهات هم به دنبال آنها می‌آید.چون ایشان عازم بودند واجب دانستم چند کلمه‌ای از سلامتی خودم شما را با اطلاع سازم. تو گمشده منی که عاشق معبود خود هستی و حال در دیار او زندگی می کنی.

از اینکه نامه را تند تند نوشته ام باید ببخشی چون بیشتر وقت ندارم برادران در حال حرکت می باشند.

احمد بهرامی شما را سلام می رساند.

وصیت‌نامه

قال رسول الله(ص):

ما من قطره احب الی الله(عزوجل) من قطره دم فی سبیل الله

هیچ قطره ای در پیشگاه خدا محبوب تر از قطره‌ی خونی که در راه خدا جاری شود نیست.

با توکّل بر خدا که همه‌ی هستی ما در ید قدرت اوست و با حمد و ستایش او، که نعمات فراوانی بر ما ارزانی داشت، وصیت‌نامه خود را می‌نویسم.

الآن که دارم این کلام را می‌نویسم نمی‌دانید از هیجان اینکه می‌خواهم به جبهه‌ی حق علیه باطل و نور علیه ظلمت بروم، چقدر خوشحالم.به نحوی که در پوست خود نمی‌گنجم. بهترین، و لذّت بخش‌ترین لحظات تمام عمر و زندگی‌ام، همین لحظات است. زیرا یک انسان گنهکار و شرمنده و بی‌نهایت کوچک، به سوی «معبودش» عروج می‌کند.خدایا، کاش هزار جان داشتم و به خاطر رضای تو، در راه دین و کربلای ابا‌عبدالله‌الحسین(ع) می‌دادم.این بنده حقیر، که خواهان شهادتم، نه این که می‌خواهم از دنیا راحت شوم بلکه اگر زندگی‌ام سراپا تقصیر و گناه بود، می‌خواهم شهادت را با آغوش باز فراخوانم تا اگر د ر حال زندگی‌ام باعث رشد مردم نشدم، با خون خود، این مطلب را جبران کنم.

امّا یاران و برادران خدا‌حافظ.خون و جان این حقیر کمتر از آن است که بتوانم با خدای خودم معامله کنم . در این میان، یک واسطه‌ی خوب احتیاج دارم و آن واسطه چه کسی می‌تواند؟ چه کسی مهمتر از روح خدا (خمینی بت شکن).

از  ملت ایران خواهشمندم همان طور که امام فرمود، مسئله‌ی اصلی جنگ است. جنگ را فراموش نکنید و اگر شهید شدم جای مرا پر کنید.مادر خدا‌حافظ، برادر خداحافظ، خواهرانم خداحافظ.

به گفته شهید دست بالا، لباس پاسداری اگر چه رنگش سبز به نظر می‌رسد ولی آن را که بالا بزنی، سرخ است و مملو از هزار خون شهید. از برادران پاسدارم تقاضا می‌کنم که قدر این لباس سرخ رنگ را بدانند.مبادا تو که پاسدار هستی، بدون رضای خدا کار بکنی و روی هوای نفس خود.

در پایان تقاضا دارم اگر شهید شدم مرا در زادگاه خویش، جم و یا گندم‌زار دفن کنید.


90/10/17::: 9:49 ص